دوای درد کـهنـــه ام بدون تو تبرشــــده است
بهـانه نبودنـت کنـــار من سـفـر شـده اسـت
من از نـــگاه این وآن نـدیـده ام پنــــاه را
نمـک بـرای زخـم من دوا که نه شکرشده است
تمام لحظه لحـــظه را بدون تو شــمرده ام
شنیده ام که گفته اند دلت به من سپرشده است
از آن همه نگاه ومهر فقط سکوت مانده است
تمام کوچـه های شهر به رفتـنـت خبرشده است
درخت خانه دلم غریب و خسته مانـــده است
و این برای عشـــــق من نتیجه و ثمرشده است
تمام خواب هرشبم سیاه تیره مانـــده است
درون سینه ام پراز گلایه وشررشـــــــده است
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
یک شنبه 3 ارديبهشت 1391 ساعت 11:10 |
بازدید : 292 |
نویسنده :
مهدی خسروی خضری
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
یک شنبه 3 ارديبهشت 1391 ساعت 10:31 |
بازدید : 472 |
نویسنده :
مهدی خسروی خضری
| ( نظرات )
|
طعنه ها را به دل خود بخرید و خندید
در دلش غصهء عالم بنشت و پوسید
گوهر خانهء مااوست که درخلوت صبح
با نگاهش نگه خستهء ماهم بپرید
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
یک شنبه 3 ارديبهشت 1391 ساعت 10:20 |
بازدید : 477 |
نویسنده :
مهدی خسروی خضری
| ( نظرات )
|
انتظارت هم برایم زندگی ست
انتظارت خالی ازهرخستگی ست
من دراینجا چون پرستو در قفس
این همان طعم خوش دلبستگی ست
|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
سه شنبه 23 اسفند 1390 ساعت 10:0 |
بازدید : 290 |
نویسنده :
مهدی خسروی خضری
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 19
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
|
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 18:8 |
بازدید : 327 |
نویسنده :
مهدی خسروی خضری
| ( نظرات )
|
تو را با جمـــله ای کـــاش فهمیدم تو را با حسرتی جـان کاه می دیدم
تـو را می دیـدم و لبخـنــدهـایـت را امیـــــد اشکهـــای خویــش نامیدم
تو را می دیدم وافسـوس ها را هم و می رفتی ومی رفت از دل امیدم
که روزی رفتنی هستی و من اینجا کنار اشــکهـــایـــم بـــاز خنــدیـــدم
غزلـــها را به نامت روح و جان دادم کنـــــارت دردهــا را خنـده بخشیدم
تـو تمثیـــل غـــروبـــی در نگـاه من که شبهــــا را بـرایت نــور پاشیدم
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4
|
شنبه 20 اسفند 1390 ساعت 11:42 |
بازدید : 323 |
نویسنده :
مهدی خسروی خضری
| ( نظرات )
|
دیشب انگار در آن فکر و خیالات خودم را دیدم
در دل تنهایی،فکرهایی واهی که مرا رنج دهد
قاب عکسی از تو روی دیوار دلم
جای توخالی بود درکنار تن من
کاسه ی صبر دلم شده کم کم لبریز
دلبرم صبر بس است تو بیا و برخیز
طاقتم طاق شده است
در دلم طوفانی است
با صدایی خش دار با نگاهی پر درد
من تو را میخواهم تو بیا و برگرد
3/9/1390 مهدی خسروی خضری
|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3