دوای درد کـهنـــه ام بدون تو تبرشــــده است
بهـانه نبودنـت کنـــار من سـفـر شـده اسـت
من از نـــگاه این وآن نـدیـده ام پنــــاه را
نمـک بـرای زخـم من دوا که نه شکرشده است
تمام لحظه لحـــظه را بدون تو شــمرده ام
شنیده ام که گفته اند دلت به من سپرشده است
از آن همه نگاه ومهر فقط سکوت مانده است
تمام کوچـه های شهر به رفتـنـت خبرشده است
درخت خانه دلم غریب و خسته مانـــده است
و این برای عشـــــق من نتیجه و ثمرشده است
تمام خواب هرشبم سیاه تیره مانـــده است
درون سینه ام پراز گلایه وشررشـــــــده است