تو قلم من دفتر...
دست خطی بنویس...
و از این برگ گذر...
روز نو کن در آن برگ سفید...
تا نفس تازه شود شعر بگو...
تا دل خسته شود جاری تر...
(تو کبوتر من بام...
می پری از لب من نا آرام...)
تا که آرام شوی جای دگر...
و از این خنده غمگین بگذر...
تو قناری و من از جنس قفس...
که نفس های تو هر لحظه مرا داد نفس...
ولی افسوس و هر لحظه و روز...
پر پرواز تو شد کابوسم...