عاقبت پیر شدم در غـــــــــــم جوییدن تو
یا به آغوش دگـــر لحظه روییدن تو
من چو عکسی پر تشویش نگاهت کردم
تو و لبخند به آن سو منو بوییدن تو
تو به گلدان دگر بوســـــــه ی لبخند زدی
و من اینجا پراشک از غم خندیدن تو
تو خیالت همه جا بامنــــــــــو من در رویا
که مبادا بشــــــــوم باعث رنجیدن تو
هر زمان سوی تو رفتم دو لبم می خشکید
وبه تصویر کشیدم غـــــم نشنیدن تو
عاقبت پیر شــــــــدم در قفس رویاها
پیر آن لحظه که آمــــــد خبر چیدن تو